عشق من نفس من نرگس من
کاش بودی تا دلم تنها نبودتا اسیر غصه ی فردا نبود
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق من نفس من نرگس من و آدرس narghes1ehsan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





سلام دوستان خوبم ب این وبلاگ خوش اومدین

امیدوارم از مطلب و عکس ها خوشتون اومده باشه ,

دقیقا دو سال و سه ماه پیش تو راه مدرسه ب خونه ک مشغول صحبت کردن با دوستم حسین بودم ک ی دفعه چشمم افتاد ب ی دختری تا چشماش رو دیدم دست وپام رو گم کردم از حسین پرسیدم اونو میشناسی گفت اره میشناسمش تو باشگاه خودمونه اسمش نرگس /از اون روز حسم نسبط ب دنیا عوض شد انگار وقتی چشماش رو دیدم انگار دنیام رنگ تازه ای گرفته بود

چند روز بعد رفتم باشگاه ثبت نام کردم نرگس هم اون جا بود سلام کردم ولی جوابم رو نداند .اون روز بچه ها دو ب دو با هم تمرین کردن من موندم تنها ک سنسی گفت یکی از دخترا بیاد تکنیک یادش بده از شانس خوب من  نرگس اومد قبلا تمرین کرده بودم ,تکنیک ها رو بلد بودم نرگس پرسید چیزی بلدی ? منم مات و مبهوت نگاهش میکردم و بدون توجه ب سوالش جواب دادم ن , ,وقتی داشتم تکنیک انجام میدادم حسابی صورتم قرمز شده بود نمیدونستم چکار کنم ,کلاس تموم شد رفتم خونه ,همش فکر میکردم چطور شماره بهش بدم تمام شب رو بیدار موندم و ب نرگس فکر میکردم .دیگه احسان احسان قدیم نبود دیگه امید زندگی پیدا کرده بود ,هر روز ب خاطر این ک ی لحظه  ببینمش از مدرسه جیم میزدم ومیرفتم سر راه خونشون ,اونم ی جورایی فهمیده بود ک دوستش دارم ولی بروز نمیداد, چند ماه ک گذشت دل رو زدم ب دریا  گفتم هر چه بادا باد ,ساعت نه و نیم شب بود تنها داشت میرفت خونه منم پشت سرش بودم تا کوچه رو خلوت دیدم دقیقا یادم میاد صداش زدم نرگس خانوم " 'گفت بله جلو تر رفتم شماره رو کشیدم بهش  اما حرفی نزدم  اونم گفت اولا من از کسی شماره نمیگیرم بعدش هم اگه بگیرم از اشنا نمیگیرم ووووووواییی اون موقع چ حالی شدم "حالم از زندگی و دنیا و خانواده و .... ب هم میخورد انگار تو جهنم زندگی میکردم ,رسیدم خونه ی دفتر باز کردم و درد دلمو خط خطی کردم داخلش شروع کردم ب نوشتن شعر دیگه ی دنیا غم و ی کاغذ و ی خودکار شدن همدم تنهاییم امیدم رو کاملا از دست داده بودم ولی وقتی دو باره تو باشگاه دیدمش حس کردم اگه اون تو زندگیم نباشه همون زندگی هم نباشه بهتره .بعضی از روزها بود 1ساعت انتظار میکشیدم تا حتی چند ثانیه ببینمش ,تو گرما ,سرما ,شرجی,بارون برام فرقی نمیکرد چند ماه بعد دیگه دفتر 60برگ شعرم پر شده بود اون روزها چ عالمی داشت شب ها نمیخوابیدم و درمورد خودم و خودش شعر مینوشتم غافل از این ک اون نمیدونست من چقدر دوستش دارم ,صبرم سر رسیده بود تصمیم گرفتم ک دوباره عبراض علاقه کنم این بار فکر کردم نامه بدم بهتره ,شاید باور کردنی نیست ولی 3 روز نخوابیدم تا تونستم ی نامه بنویسم ک بنظر خودم اون بفهمه چقدر دوستش دارم, چند روز مدموم میرفتم سر راه مدرسش ولی هر بار جرئت نمیکردم ترس از این ک جواب منفی بده ازارم میداد,ی روز زمستانی ساعت 7/5 صبح رفتم دنبالش تو ی جای خلوت صداش زدم نرگس خانوم ,گفت: بله<جلوتر رفتم و سلام کردم جوابم رو داد >نامه رو کشیدم بهش ,گفت این چیه؟گفتم بگیرش   وقتی گرفتش  گفتم خدا حافظ  اونم گفت ب سلامت گفتم تمام شد دیگه هر چی صبر کردم الان دیگه جوابش مثبت /اون روز صبح انقدر خوشحال بودم ک سر از پا نمیشناختم رفتم تو مدرسه بچه ها ی کلاس رو ساندویچ دعوت کردم سر کلاس معلم درس میداد ولی من تو فکر نرگس بودم تو راه خونه بودم ک ی شماره ناشناس زنگ زد ج دادم  ی پسر بود 0000000000000000000نمیخوام بگم کی بود و چی گفت  فقت میدونم با حرف هاش داغونم کردداغون داغون اون روز تو خونه با خانواده تو کوچه با بچه ها دعوام شد انقد ب هم ریخته بودم ک از ساعت دو ظهر تا دونیم شب تو خیابون قدم میزدم و غصه میخوردم  شاید پیش خودتون بگید مگه این نرگس کیه ولی عشق ک کیه و چیه رو نمیشناسه /رسیدم خونه اولین کاری ک کردم این بود ک دفتر شعرم رو اتیش زدم  تصمیمم رو گرفته بودم ک دیگه فراموشش کنم اول اسمشو رو ناخنم حکاکی کرده بودم پاک کردم پوستر اول اسمشو رو دیوار اتاقم کندم اما عشقی ک تو قلبم بود رو چکار میکردم اونو  هیچ طوری نمیشد از قلبم بیرون کرد یا کند   چند ماه بهد احسان شد همون احسان قدیمی دیوونه ی نرگس دو باره شروع کردم ب شعر نوشتن اما این بار داغون تر و اواره تر و خراب تر .خیلی واسم سخت بود ک هر صبح با امید این ک امروزه ک بتونم باهاش باشم از خواب بیدار بشم شب دو باره نا امید ب خواب برم// الان حتی مرور کردن اون روز ها واسم مشکله حدود دو سال از این ک دنبال نرگس بودممیگذشت و من هنوز نتونسته بودم حرف هامو کامل بهش بگم چند وقت بعد بالا خره شمارش رو ب هر مکافاتی ک بود پیدا کردم بهش زنگ زدم جواب نداد smsدادم و هر چی ک تو دلم بود رو بهش گفتم ازم خواست ک شعر ها رو ببرم باشگاه براش.تو راه باشگاه همش تو فکر این بودم ک نظرش در موردم چیه رسیدم در باشگاه ضربان قلبم به شدت تند و نا مرتب میزد رفتم داخل شعر ها رو زاشتم روی جای کفشی و رفتم لباسام رو پوشیدم و رفتم تو سالن از اونجا فقط حواسم ب نرگس بود و ب عکس الاملش  ب نظرم اون موقع از شعر ها خوشش اومد "همش چشمام ب برگه های شعر بودن ک تو دستشون جا ب جا میشدن /کلاس تموم شد رفتیم تو رختکن از تو سوراخی در داشتم نگاه میکردم دیدم نرگس شعر ها رو داد ب سنسی منم حاج وواج نگاهشون میکردم نمیدونستم ب سنسی چی بگم سرمو انداختم پایین وزدم بیرون اومدم نشستم یر کوچهی خودمون خراب و اواره مثل گنجشکی ک خونشو تو زمستون سیل بردهنرگس اومد از جلوم رد شد داشت سمت خونشون میرفت اولین بار بود ک نرگس رو اون طوری میدیدم انگار خجالت میکشید ازم بعد از چند ساعت smsدادگفت میخوام باهت باشم از تعجب داشتم شاخ در میووردم گفت نباید کسی بفهمه منم قبول کردم چند وقت با هم بودیم بعدش به هم زدیم ولی دوباره چند وقت بعد دوباره برگشتیم با هم //  //  //  //الان سه ساله ک من عاشقشم تو این س سال کوچکترین کلمه ای ک در حد توهینباشه چ پشت سرش چ جلوشبهش نگفتم تو این سه سال روز ب روز بیشتر عاشقشمیشدم و بیشتر دوسش داشتم و الان هم دارم تا ب پام بمونه ب پاش میمونم  اگه هم نموند با یادش میمونم ....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 20 شهريور 1398برچسب:, ] [ 12:13 ] [ احسان ]

پشت سکوت تو دلتنگی و غم است می دانم

این جمله برای وصف تو کم است می دانم

خود را کنار کشیده ای تا من گذر کنم

این خصلت فرشته ، نه یک آدم است می دانم 

 

این روشن است که برای ریشه رفته ای دیگر

پس زندگی برای من مبهم است می دانم

 

دیگر تمام معادله های بودنم گنگ اند 

بی تو اتاق فکر من گیج و درهم است می دانم 

لق می زنند چرخ های ارابه  شادی 

شالوده های حسرت و درد محکم است  می
دانم

ای کاش نوشداروی خواهشم افاقه ای میکرد 

سهراب قصه  روی دست رستم است می دانم

گفتی که باز می گردی وقت  چیدن گندم 

آن وعده ها ی سر خرمنت، مرهم است می دانم 

قلبم دوباره آتش بگیرد و آتشکده شود

عشقت برای من عشق  خاتم است می دانی

قدر زلال جاری باران را نفهمیدم

امروز که قحطی آب و شبنم است می دانم

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 14:38 ] [ احسان ]

 

 

ای کشتی به هم شکسته کجا می بری مرا؟
قلبم ز غم شکسته، کجا می بری مرا؟
عکس عاشقانه
دست پر از محبت و پر عشق و بی غشم
انگار از ستم شکسته، کجا می بری مرا؟
آن ماه بی نظیرم و آن تاج افسرم
انگار بر سرم شکسته، کجا می بری مرا؟
حالا که هر چه پل ز محبت بنا زدم
پشت سرم شکسته، کجا می بری مرا؟
حالا که جز دل دیوانه اوی سنگدل
قول و قسم شکسته، کجا می بری مرا؟
ای آرزوی خفته به بالین هر شبم!
گهواره ام شکسته، کجا می بری مرا؟
سیلاب اشک! همدم شبهای تار من!
قایقچه ی دلم شکسته کجا میبری مرا


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 13:47 ] [ احسان ]

چه احساس غریبی ، خوار بودن
به یادش تا سحر ، بیدار بودن
گهی نالم از این رنج جدائی
نگاهم بر ره و بیمار بودن
پریشانم زین عشق جگر سوز
چنین در حسرت دیدار بودن
گهی فریاد بر ارم از ته دل
شود روزی کنار یار بودن ...

(ادامه شعر)



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 13:20 ] [ احسان ]

يادش بخير روزگار شاد و پر خاطره هيجان انگيز و زيبايی بود. روزگاری که هر آنچه انجام می داديم سرزنش نمی شديم و اشتباه هايمان را به پای کودکی مان می گذاشتند. روزگاری که دوستی و محبت را تنها در لبخندها می يافتيم و کدورت هايمان پس از چند ثانيه به لبخند های شيرين مبدل می شد آن روزها فقط مهربانی را می شناختيم و غنچه های مهر و عاطفه بود که همواره در قلبهای پاک و کوچکمان ريشه دوانده بود. روزگاری که با دورويی حسادت و انتقام بيگانه بوديم و دلهايمان لبريز از يکرنگی و عطوفت بود. کينه می ترسيد حتی برای لحظه ای ميهمان قلبهايمان بشود. اما افسوس افسوس که به سرعت باد سپری شدند روزهای شيرين کودکی را می گويم روزهايی که با تمام شيرينی و زيبايی و با تمام خاطرات جالب و فراموش نشدنی در غبار زمان محو شدند.

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 13:14 ] [ احسان ]
بوسه مگر چیست فشار دو لب

این که گناه نیست چه روز و چه شب

آن بوسه و تخدیر مرا می کشد آخر

این بازی تقدیر مرا می کشد آخر

دیدی چه جدا شد دلم از سیب بهشتت؟

این جبر زمینگیر مرا می کشد آخر

قابی ست دو چشمت به افق زار نگاهم

باز آیی تصویر مرا می کشد آخر

گفتی که به من می رسی و بوسه دیگر...

آه این تب لب گیر مرا می کشد آخر

سوسوی امیدی...نکند؟

                                 نه ،که همانست:

شبها که به تسخیر مرا می کشد آخر

هم سوخت و هم ساخت دلم با غم و این درد

!چه زود و یا دیر مرا می کشد آخر



 

 

__________________
میروم تا دره میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم انچه نباید بکنم
انقدر مست کنم که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند
l.o.v.e. {147}.jpg

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 13:5 ] [ احسان ]

  این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند

   وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد

      وقتی تو می رنجی او می بخشد...


    این قلب کار خودش را می کند

    نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت

      نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 12:52 ] [ احسان ]

گل من : گل نرگس
قصه هر شب من
دیگه وقت رفتن
قصتو از نو بگو
گل من گل نرگس
عشق یک دلبر من
باید از بخت تو گفت
از گل و غصه و خون
از کسانی که مدام
می رسند پای خدا
گل من : گل نرگس
غصه هر شب من
چشای خیسو بشور
خاطراتیست ز دلم
گل من : گل نرگس
گفته بودی بی خبر
می رسی اما چه سود
وقت گفتن خبر
قصه گو هم رفته بود
دل من ای د ل من
بذار از دستت بدم
می خوام آواره بشم
گل من : گل نرگس
بی دل و همت من
می گریز م ز دلم
وقت افتادن توست
می گریزم ز خودم
گل من :نرگس من


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 12:48 ] [ احسان ]

 

عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب
از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای

ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی

شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد

جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!

بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, ] [ 12:46 ] [ احسان ]
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ رو فقط واسه عشقم نرگس ساختم
آرشيو مطالب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 15730
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content